«من با جرئت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول ا... (ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین (ع) و حسین بن على (ع) است.» این گواهی ماندگار حضرت روح ا... (ره) است در شأن ملت بزرگ ایران. این جمله طلایی را میخواهم وام بگیرم برای مطلبی که با همین نگاه تحریر میشود. در چرخش لیل و نهار در سال قمری و شمسی، به روز میلاد امام حسن مجتبی (ع) میرسیم و این روز فرخنده به روز «ارتش جمهوری اسلامی ایران» میرسد.
از این بامداد تا آن بامداد اگرچه ۲۴ ساعت فاصله است، میان ارتشی که امام مجتبی (ع) را تنها گذاشت و ارتش ایران که تا پای جان در کنار امام خمینی (ره) ایستاد، از زمین تا آسمان فاصله است. لشکر امام حسن (ع)، حجت خدا و امام مبین را تنها گذاشتند و کار به جایی رسید که سپهسالار لشکر کوفه که عموزاده ایشان هم بود، در برابر درهم و دینارهای معاویه دل و دین باخت و در تاریخ دفن شد.
سربازان هم در آرزوی راه رفته سالارشان به وعدههای توخالی پسر هند جگرخوار دل و دین باختند و حتی به غرور عراقی خود در برابر شامیان هم لگد کوفتند و رفتند. لشکری چنین است که نتیجه اش چنان میشود که معاویه بر گرده عراقیان بکوبد و خلافت را به حکومت امویان تبدیل کند.
اما این سوی تاریخ، امام خمینی (ره) را ارتشی بود که دشمن هرگز نمیتوانست به وعده طلا فریبشان دهد، هرگز نمیتوانست آنان را از امام و از وطن جدا کند و هرگز نمیتوانست در غرور ایرانی بودنشان تزلزل ایجاد کند.
اتفاقا اینجا در این سوی تاریخ در ارتش ایران، صدام، خلف معاویه، خزانه اش را قمار میکرد برای سر امیران ارتش ما. یک نمونه اش سرلشکر شهید یعقوب علیاری است؛ دلاوری که رمق ارتش صدام را چنان گرفت که در سال ۱۳۶۱ برای سرش ۱۰۰ میلیون تومان جایزه تعیین کردند.
بله، ۱۰۰ میلیون تومان در زمانی که حقوق کارمند و کارگر حدود ۲ هزار تومان بود، یعنی حقوق ۵۰ هزار ماه یا حقوق ۵۰ هزار نفر در یک ماه! اما علیاری باز در جبهه جوابش را داد و سربازانش که فرماند دلیرشان را برای درهم کوبیدن دشمن یاری میکردند. نمونه دیگرش، سرلشکر، ولی ا... فلاحی است که در برابر گلولههای دشمن هم سر خم نمیکند و میگوید آنکه باید بترسد و ترسیده حرکت کند، دشمن است که به خاک ما آمده است نه ما.
دیگری میشود سپهبد شهید صیاد شیرازی که صدام و منافقین، توأمان توانشان را برای حذف او به کار گرفتند. ما در ارتشمان سرلشکر آبشناسان را داشتیم که صدام را رسما به مبارزه رودررو در دشت عباس فراخواند. صدام نیامد، اما قویترین ژنرالش، قادر عبدالحمید، را با لشکر ویژه اش به مقابله با «شیر صحرا»ی ایرانی فرستاد که در جنگی نمایان امیر دلاور ما عبدالحمید را اسیر و لشکرش را منهدم کرد. باری، ارتش ما از امیرانی چنین شجاع کم نداشت که فراوان هم داشت.
هر سرباز ما به وقت جنگ یک قهرمان میشد و نه تطمیع او را از میدان به در میکرد، نه تهدید. «سرباز» بودند و آماده «سر» بازی. تفاوت لشکریان ما از ارتش و سپاه و بسیج با لشکریان عراق عهد امام حسن (ع) چنین بود.
از این منظر است که میتوان با افتخار گواهی امام روح ا... (ره) را در حق مردم ایران امضا نهاد که «من با جرئت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول ا... (ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین (ع) و حسین بن على (ع) است.»